دختر من

سلام. شايد قرار نبود كه اين عكس بر روي وبلاگ نيما و مونا قرار بگيره. ولي من با اجازه از مامان سهام ، اين عكس رو بر روي وبلاگ نيما و مونا قرار دادم تا مونا هر وقت كه بزرگ شد و هر وقت خواست كه به عمق رابطه عاطفي خودش و نيما فكر كنه ، بدونه كه براي اندازه گيري عمق اين رابطه عاطفي هيچ طنابي ، هيچ نردباني و هيچ چيزي نميتونه عمق واقعي اين رابطه رو نشون بده.     ...

  مونا جان الان كه اين عكست رو بر روي وبلاگ ثبت كرديم ، روزي هست كه تو لحظه به لحظه متفاوت و متفاوت تر ميشي.در آغوش كشيدن تو هر روز و هر بار طعم و معناي ديگري رو به همگي ماها القا ميكنه.به مامان سهام گفته بودم كه با حضور تو قراره يه چيزهايي تغيير كنه ، يك چيزهايي كه ما حسابي باهاش خو گرفته و از سر ناچاري عادت كرده بوديم . مثل عادت كردن به يه زندگي .ولي اومدن تو به ما شور و حال ديگه‌اي داد و از اون مهمتر بزرگ تر شدن هر روز تو ، هوشيارتر شدن روز به روز تو ، براي ما مفهوم تجربه يك عشق ديگه رو داره.به خصوص كه انگار خيلي زودتر از موقع مقرر قراره كه با آغون آغون كردنهات به حرف بياي. دوستت داريم.   ...

سلام دختر گلم خوبببببببببببببببببببببی یک ماهگیت مبارک حالا من مطلبش رو مینویسم تا بعدن ها عکسش رو بزارن این مامان و بابات مونا جونی خوشحالم که یک ماهه شدی و هر روز بزرگتر من که ندیدمت اما میتونم حدس بزنم چقدر نازی زود زود بیام ببینمت

...

سلام به دخترم عزیزم امشب که دارم این مطلب رو واست مینویسم تا امدنت چیزی نمونده و تو یکهفته دیگه علنا به جمع ما میپیوندی...دکتر روز شنبه 24 فروردین رو مشخص کرد و دیگه همه چیز حالت جدی به خودش گرفته وما بی صبرانه منتظریم....ازهمه مشتاق تر باباییه ومن اشتیاق رو تو چشاش میبینم  خوشحالم خیلی واسه بابایی خوشحالم که دختری خواهد داشت دسته گل ..میدونی بابایی هنوز باورش نمیشه که تو داری میای و هی میگه و میپرسه که واقعا بچه دختره!!!!!!!!!!!!!!!!!  با اینکه 3 بار سونوگرافی گفته که جنسیت دختره ولی بابا میگه باورم نمیشه میگه منواینهمه خوشبختی محاله محاله.... این یه تیکه از ترانه معین خوانندس خلاصه داستان داریم ما..ودومین داستان اینکه  ب...

سلام به دختر خورشید عزیزم امیدوارم خوب باشی...امروزسومین روز از سال جدیده وما ایرانیها در تعطیلات عید بسر میبریم..فعلا همه جا بحث دید وبازدیده ومهمونی وعید دیدنی... ومن که اصلن فکرشو نمیکردم بتونم جایی برم فعلا که همه جا رو رفتم وانشاالله تا اخرش به خوبی وخوشی بازم میریم و#ذیرایی میکنیم البته با همکاری توعزیزمامانی میدونی چیه دخترم..من وبابایی خیلی اهل ارتباط ورفت وامدیم وکلا مهمونی رفتن ومیزبان بودنو دوست داریم وهمیشه سعی میکنیم این ارتباط روحفظ کنیم درهمه شرایط وصدالبته که نتیجه شو دیدیم که رفتاری ناشی از احترامی متقابل بوده وعزیزم کیه که احترام دیدن رو دوست نداشته باشه؟؟!!! نمیدونم الان که داری این مطلب رو میخونی چقدرشو متوجه میشی وچندس...

سلام به گل مامانی عزیزم میخواستم بهت بگم که بلاخره درواپسین روزای سال91واخرین روزای بارداری من ونیما داداشت موفق شدیم اسمی رو برات پیداکنیم والان جندروزه که تو شدی هلیای ما اما بابایی به شدت مخالفت میکنه وهنوز نتونستیم راضیش کنیم...حالا ببینیم میتونیم برنده شیم یانه...بابا اصرار داره که بزاریم مونا خوب البته من عاشق این اسمم وخودم این فکرو انداختم بسرش...ولی به دلایلی منصرف شدم ودنبال اسم دیگه ای گشتم...این اسم رو (هلیا) اولین بارتوی رمانی از نادرابراهیمی دیدم وخوشم اومد وحالا بعدازسالها دنبال معنیش گشتم وخوشم اومد..درفرهنگ دهخدا نوشته..:گلی که ازدرون گل دیگه ای شکفته میشه   قشنگه نه؟ البته بمعنی  دخترخورشید  هم هست من...

سلام به دخترگلم الان ساعت 1بامداد یکشنبه27اسفندماه91هست ودیگه واقعا جیزی تا اومدن تونمونده ..احتمالا کمتراز1ماه البته تاریخ دقیق 3-2-1392خواهدبود...بشرطی که من توروبصورت طبیعی زایمان میکردم وتوی تمام سونوهاییکه رفتم این تاریخونوشته....ولی گلم ما قراره 10روز زودتر هموببینیم تاریخ دقیق هنوزمعلوم نیس دخترم چهارشنبه ای که درپیشه 30اسفندهست وسال جدید 92هم فرا میرسه....امسال یجوریه نمیدونم چرا!!!!! یه حسی دارم  حسی گنگ وناشناخته نمیدونم خوشحالم یا غمگینم اصلن هیچی مثه سالهای پیش نیس ...شایدم دلیلش انتظاریه که واسه دنیا اومدن تو دارم واون خیلی واسم بزرگترومهمتره گاهی فکر میکنم ایا امادگیشودارم؟ میترسم اماده نباشم ویهووووبا امدن تو همه...