وقتی شبها با التماس ازم میخای که نخابونمت
فرزند دوم
مونای عزیزم دخترم خیلی بده که من وقت نمیکنم واست بنویسم که چه احساسی دارم به لطف حضورتو میترسم بعدها نتونم ازینهمه زیبایی یادی بکنم ازین همه حس قشنگ وجدیدی که تو به من دادی عزیزم دخترم خوشحالم که تورو دارم خوشحالم که دوباره دارم حس مادری رو تجربه میکنم وقتی تو با اون نگاه قشنگت با اون چشای گردت نگام میکنی خوشحال میشم که بین دوراهی دوباره مادرشدن یا نشدن نموندم و تصمیم گرفتم که توروداشته باشم وشیرینی داشتن بچه دوم رو به سختیهاش ترجیح دادم و بخاطر همه این خوشحالیها خداروشکر میکنم....عزیزم حالا که اومدم مطلب بنویسم واست تو علی رغم همیشه خیلی زود بیدار شدی و داری بی تابی میکنی ومن باید برم پس فعلا خدانگه دارعزیزدلم ...
نویسنده :
خاله و مادر
20:18
اولین سرماخوردگی
سلام دختر گلم عزیزم بازم میخوام برات از احساس قشنگی که تو به من هدیه میکنی بگم دوستت دارم مامانی هر روز که بزرگ تر میشی عزیز وعزیزتر میشی ..الان کم کم کارات معنی دار شده وحتی نگاهات ..مخصوصا وقتی داری شیر میخوری وقتی توی بغلمی وبا اون چشات نگاهم میکنی وبعدکه منم نگاهت میکنم وقربون صدقه ت میرم تو دیگه خیالت راحت میشه که همه چیز امن وامانه و باناز وعشوه روبرمیگردونی ...اونوقته که میخوام بخورمت اینقدر فشارت میدم که میخواد اشکت دربیاد عزیزم اخه نمیدونی چقدر نگاهت شیطون وبامزس اما متاسفانه الان دوروزه که مریضی وسرماخوردی ومن خیلی غصمه..من معمولا خیلی حساس نیستم و سخت نمیگیرم اما خیلی از سرفه کردن بچه غصم میشه یادمه واسه نیما هم همینط...
نویسنده :
خاله و مادر
20:01
هامونی :-Pعزیزخاله
مامانها و نی نی ها
هامون مونا
احساس زيباي خواهر و برادري
سلام. شايد قرار نبود كه اين عكس بر روي وبلاگ نيما و مونا قرار بگيره. ولي من با اجازه از مامان سهام ، اين عكس رو بر روي وبلاگ نيما و مونا قرار دادم تا مونا هر وقت كه بزرگ شد و هر وقت خواست كه به عمق رابطه عاطفي خودش و نيما فكر كنه ، بدونه كه براي اندازه گيري عمق اين رابطه عاطفي هيچ طنابي ، هيچ نردباني و هيچ چيزي نميتونه عمق واقعي اين رابطه رو نشون بده. ...
نویسنده :
خاله و مادر
1:07
عكسي زيبا از يك ماهگي دختر گلمون مونا خانم
مونا جان الان كه اين عكست رو بر روي وبلاگ ثبت كرديم ، روزي هست كه تو لحظه به لحظه متفاوت و متفاوت تر ميشي.در آغوش كشيدن تو هر روز و هر بار طعم و معناي ديگري رو به همگي ماها القا ميكنه.به مامان سهام گفته بودم كه با حضور تو قراره يه چيزهايي تغيير كنه ، يك چيزهايي كه ما حسابي باهاش خو گرفته و از سر ناچاري عادت كرده بوديم . مثل عادت كردن به يه زندگي .ولي اومدن تو به ما شور و حال ديگهاي داد و از اون مهمتر بزرگ تر شدن هر روز تو ، هوشيارتر شدن روز به روز تو ، براي ما مفهوم تجربه يك عشق ديگه رو داره.به خصوص كه انگار خيلي زودتر از موقع مقرر قراره كه با آغون آغون كردنهات به حرف بياي. دوستت داريم. ...
نویسنده :
خاله و مادر
9:05