سلام به دخترم
سلام دخترم این وبلاگ رو خاله منا ساخته تا من واست بنویسم..خیلی وقت بود که می خواستم اینکارو بکنم ولی بهانه های مختلفی وجود داشت که نتونستم ولی خاله منا دستمو گذاشت تو حنا حالا خوشحالم که میتونم واست بنویسم......راستش رو بخوای من واسه داداشت نیما هم مینوشتم...منتها 9سال پیش من توی یک دفترخوشگل کوچولو نوشتم و از اوایل بارداری نوشتم وخوشبختانه تا به امروز ادامه داره........البته فاصله نوشتنهام زیاده اما بلاخره مینویسم و خیلی های دیگه واسه نیما نوشتند وامیدوارم در اینده نیما بخونه ودوست داشته باشه ...........وحالا تو...اینبار داریم با تکنولوزی پیش میریم و وبلاگی ساختیم و قراره اینجا بنویسیم
امشب که دارم مینویسم 6ماهه که میزبان وجود قشنگت هستم...وچه مشتاق دیدنت!!!!!!!!!!
منکه باورم نمیشد روزی سعادت دختردارشدن رو داشته باشم هنوزم غرق حیرت وشادی ازوجودتوام والبته کمی گیجمیعنی نمیدونم بایدچکارکنم...!!!ولی باکمک خاله هات واطرافیانم کم کم دارم خودم رو وخونه رو واسه اومدنت اماده میکنم وهرروز مشتاق تر از قبل هستم..........عزیزم امیدوارم که خوب خوب باشی
فعلا خداحافظی میکنم تا بعد بووووووووووووووس